0
0

کودک درون

96 بازدید

شلوار جین اش را پوشید ،تیشرتی با راههای افقی سبز لجنی و مشکی به تن کرد،جلوی آینه ایستاد و موهایش را شانه کرد، موهای کوتاه مردانه داشت به رنگ قهوه ای تیره، برس تا وسط سرش نرسیده موهای لََختش در اطراف فرق وسط خودشان را ول می‌کردند. عادت داشت هر روز دوش آب گرم بگیرد و صورتش را اصلاح کند .از عطرش برداشت و دو پیس به گلویش زد و با انگشت شصت و اشاره اش قطرات عطر را روی پوست گردنش مالید تا پخش شوند.
پوستی روشن و صورت کشیده ای داشت با آن چشمان قهوه ای گردش صورتی جذاب پیدا می‌کرد ،وقتی می خندید چال گونه اش نمایان میشد،عاشق همین چال گونه اش بودم که دلم نمی آمد ناراحتش کنم .از اینکه قبل از رفتنش از خانه اینطور به خودش می رسید حرص میخوردم . دوست داشتم لذت دیدن این چهره و تیپ جذابش فقط نصیب خودم شود ،همیشه و همه جا همینطور مرتب و سرحال بود.خم شد تا بند کفش هایش را ببندد،
رو به شانه راستم کردم و با نگاهی رو به پایین با صدایی گرفته و نیش دار گفتم «خوب خوش تیپ کردی» سرش را بالا آورد و گفت :«من که مثل همیشه ام،باز چی شده سر صبحی ؟» به حالت قهر نیم نگاهی بهش کردم و رویم را از او برگرداندم و با همان صدا گفتم :«هیچی ،یکساعته زیر نظر دارمت سر صبحی خیلی حال و حوصله داری که اینطور به خودت میرسی نکنه با کسی قرار داری؟» ایستاد و با عصبانیت سویچ را از روی جاکفشی برداشت و
زیر لب غرغرکنان سوار آسانسور شد. دلم خنک شد حرصش را درآوردم ،چه معنی دارد یک مرد ۴۰ ساله برای مشتری هایش اینطور خوشگل کند،هنوز بوی عطرش در سالن بود در را بستم . بساط صبحانه را جمع می کردم که صدای پیامک موبایلم آمد ؛پیام داده بود« دیوونه یک قرمه سبزی خوشمزه درست کن برای نهار امروز ظهر میام خونه » لبخندی زدم ،هنوز بعد از هشت سال زندگی مشترک احساساتی که میشوم تپش قلب میگیرم و سرم داغ می‌شود.

آیا این مطلب را می پسندید؟
https://www.rahelekamelan.ir/?p=203
اشتراک گذاری:
واتساپتوییترفیسبوکپینترستلینکدین
راهله کاملان
مطالب بیشتر
برچسب ها:

نظرات

0 نظر در مورد کودک درون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.